تاریخ انتشار
۱ تیر ۱۴۰۰
تعداد بازدیدها
601 بازدید
30,000 تومان

دانلود مقاله درباره یغما شاعر خشتمال نیشابوری

یغما شاعر خشتمال نیشابوری

موضوع مقاله : یغما شاعر خشتمال نیشابوری

نوع فایل : (word) – قابل ویرایش میباشد.

گرایش : ادبیات و غیره..

مقاله word یغما شاعر خشتمال نیشابوری برای دانشجویان و دانش آموزان  رشته ادبیات و غیره .. ما در اینجا در مورد یغما شاعر خشتمال نیشابوری توضیحات کامل به صورت قالب فایل ورد (word) آورده ایم.

این مقاله دارای صفحه مشخصات فردی است و  همچنین دارای فهرست مطالب می باشد. به طور کامل این فایل قابل ویرایش می باشد و در قالب Word است. می توانید آن را مطابق با سلیقه خودتان ویرایش نمایید.

مقدمه ای از این مقاله !

من یکی کارگر بیل به دستم، بر من                    نام شاعر مگذارید و حرامم مکنید

بیشتر از ۱۰ سال است که یغما در نیشابور زندگی نمی کند. و در هیچ جای دیگر این دنیا هم زندگی نمی کند. امروز اگر بخواهی او را ببینی با تمام کوشش نبوغ بشری، باز هم کار به جایی نمی رسد. یغما ۱۶ سال است که روی در نقاب خاک کشیده حیدرش می گفتند و خشتمال بود، مرد بود و آزاده. در تمام روزهای زندگیش کار کرد و در تمام ایام حیاتش شعر گفت.

او در جایی می گوید: ((من از همان روزهای کودکی که بزرگترهای صومعه در شبهای بی پایانی زمستان، دور کرسی، شاهنامه و امیر ارسلان می خواندند، با لذت و ولع گوش می دادم. شاید می دانستم که شعر در خونم می جوشد)).

از آن روزها تا دوم اسفند ۱۳۶۶ هجری شمسی، حتی یک بار، نام قدر، نزاع و خشم را نبرد و حتی یک نظر، چشم از فقر برنداشت. آخرین شب عمرش را زیر یک سقف چوبی و در میان دیوارهای گلی که با خشتهای خودش سامان گرفته بود خوابید و چنان آرامشی در درون داشت، که خوابش تا ابد خواهد پایید.

در جای دیگری می گوید: (( نام شناسنامه من ((یغما)) است. اما مردم هنوز این را باور نکرده اند. گمان می کنند تخلص من است. مردم در بسیاری از موارد گمان می کنند، مردم اند دیگر ! ))

تحقیقاً هیچ آدمی از دیدنش، جسارتش، محبتش و خشتش پی به شعرش نمی بردد، اما از شعرش همه اینها بر می آید. در طول ۲۰ سال که عقل داشتنم، می دیدمش و می شناختمش.

یغما شاعر خشتمال نیشابوری

از هیچ انسانی بد نگفت و هیچ حیوانی را آزار نداد. آدمها انسانها، حیوانها، هر کدام در جای خود بودند، همه در جای خود.

حیدر، فرزند محمد و کشور یغما، از مهاجران کویر یزد – خور و بیابانک – بود که دو نسل پیش از حیدر، برای زیارت امام هشتم (ع) به مشهد آمدند و در بازگشت، درماندند. هر طایفه به گوشه ای رفت و خانواده حیدر بیگ در صومعه مسکن گرفت.

حیدر، پس از تولد تا ۳۰ سال، آدم خاصی نبود. شاید اصلاً آدمی نبود. بچه ای فقیر، کودکی شرور، نوجوانی نا آرام و عاشق پیشه، جوانی کنجکاو، بی سواد و باز هم عاشق، مردمی در آستانه نیمه عمر.

هنوز به درستی نمی دانم یغما چگونه یکباره آنقدر خواندن آموخت و تا آن حد – نه فیلسوف بشود – به برخی رموز و دقایق ادبی، تاریخ ادبیات، علوم دینی و قرآن پی برد. آنچه از خودش شنیده ام این است که این یک روند تدریجی و بطئی بود و در طول ده پانزده سال از ((آب، بابا)) به سرایش شعر رسید. مادرم اما اعتقاد دیگری دارد و چون با او می ریسته، نمی توان یکسره اعتقادش را انکار کرد، اگر چه کاملاً هم پذیرفتنی نیست.

یغما شاعر خشتمال نیشابوری

او می گوید: ((پدر خواب نما شد. او هیچ، نه می دانست، نه می خواند و یکباره… ))

(همسر یغما) سالها قبل از مرگش به دیگران گفته بود که حیدر از سرباز خانه برای او نامه می نوشته و می فرستاده.

و هر چه بیشتر جستجو کردم کمتر به نتیجه رسیدم. نظر من همان است که از یغما شنیدم. کوشش سالها، قریحه ناب و خواهش بی انتها در دانستن به این کار استوارش کرد.

باید در حدود ۴۰ سالگی، او با این ابیاتش را سروده باشد و آخرین شعرش را دو سه روز قبل از مرگ. ۲۴ سال و می گفت که ۴۰ هزار بیت شعر دارد. هرگز این گفته اش را نیاز مردم و اشعارش را نشمردم. و آنچه از این ۴۰ هزار بیت شعر بشودش نامید، آنقدر است که ۴۰ ساعت مدام طول می کشد بخوانی و بفهمی.

بیشترین سطور زندگی اش را در عشق نوشته و در سیاست، هیچ نگفته است. اما همان گونه که هر انسانی – حتی شاعر هم نباشد از هر درس سخن می گوید، این آشفته فقیر و ازاد نیز در همه مقوله، سخن دارد.

یغما شاعر خشتمال نیشابوری

سبک اشعارش به تعبیر ادبی، سهل و ممتنع است و به روایت عوام، همه فهم. به احتمال قوی نمی توانست مشکل سرایی کند، هر چند از این کار، نفرت هم داشت. من می گویم و هیچ استبعادی هم ندارد که غلط کنم – سوادش محدود بود و دانشش محدودتر یادداشتهایی در نجوم دارد که فکاهیانه است. شاید هم به قول خودش پانصد سال دیگر آنها را باید فهمید. حرف اضافی در این بابها زیاد داشت، اما، خوب شعر می گفت، مهربان بود، از آدمیت نصیبی برده بود. به هر که اهل کار نبود – و عمدتاً کار یدی – دشنام می داد و قید نام را زده بود، وقتی مادرش را می دید، از یاد گذشته ها به سختی می گریست و از رنج و فقر بی حد خالی سفرگان، بس شکوه داشت.

 

نان اگر بردند از دست تو، نان از نو بساز

جان اگر از پیکرت بردند، جان از نو بساز

آب اگر بر روی تو بستند بی باکان دهر

تو ز اشک دیدگان، جوی روان از نو بساز

سرکشان را رسم خانه سوختن آسان بود

تا تو را دست است در تن، خانمان از نو بساز

خستگان را رسم و راه ساختن بود از ازل

گر جهان تو برند از کف، جهان از نو بساز

خیره سرها را، سری باشد به ویران ساختن

گر که ویران شد، به رغم سرکشان از نو بساز

شکوه ات از آسمان بی جا بود ای آدمی !

تو خداوند زمینی، آسمان از نو بساز

کیست خورشید فلک تا بر تو صبحی بردمد ؟

خود بکوش و مطلعی بهتر از آن از نو بساز

شعر اگر شعر است و بر دل می نشیند خلق را

گر زبانت لال شد یغما زبان از نو بساز

 

مقاله ادبی

ارزش گویش نیشابوری:

گویند که عمر و لیث صفار چون نیشابور را به زیر نگین در آورد، گفت: ((شهری را گرفته ام که گل آن خوردنی، بوته آن ریواس و سنگهای آن فیروزه است )).

امروز اگر آن دلاور سیستانی بر نیشابور دست می یافت جای آن بود که نخست از گرفتن شهری بر خویشتن ببالد که گنجور گوهرستان واژه های ناب پارسی است. مقاله ادبی

گویش های محلی فارسی، چه در جای جای ایران کنونی رایج باشد. چه بیرون از مرزهای سیاسی، در حکم ذخایر ارزنده ای است که انبوهی از واژه ها، اصطلاحات امثال، افسانه ها، اشعار و تصنیف های فارسی را نگه داشتن و گردآوری، ضبط، تحقیق و نشر اهم آنها ضرورتی انکار ناپذیر است.

نیشابور با آن گذشته درخشان تاریخی و فرهنگی، تاریخ هنوز از عهده شمارش بزرگان و دانشوران این سرزمین بر نیامده، یکی از ارزشمندترین گونه های گویش فارسی را تا امروز پاس داشته است. حفظ تلفظ های درست و کهن، همچون مراعات دقیق واو و یای معلوم و مجهول، حفظ بسیاری کنایات، استعارات و امثال برخی از وجوه از زندگی گویش نیشابوری است که در این نوشته بدانها اشارتی هست.

عناصر دستوری

در گویش نیشابور بسیاری عناصر دستوری ارزنده بر جای مانده که برخی امروز متروک و ناشناخته است و شناسایی آنها بس سودمند تواند بود، از آن میان به ذکر چند پسوند بسنده می کنم.

الف) «وک» (واو مجهول + کاف تازی ). این پسوند که پس از اسامی و گاه اصوات می آید و معمولاً صفت نسبی می سازد، کاربرد بسیار دارد و هنوز زنده و تقریباً فعال است ؛ همانند:

-بادوک badok: خودپسند و پرافاده

-ترسنوک tersunok: ترسو، گویا با وساطت نون وقایه

-گیلوک gilok: گل آلود

ب) «له» (لام مفتوح + های غیر ملفوظ ).

این پسوند که معنای نسبت می دهد، پس از اسامی قرار می گیرد و اسمی دیگر می سازد و موارد استعمال آن بسیار است ؛ همچون:

-آوله ahvla و اوله avla: آبله و تاول، منسوب به «آو» (= آب)

-چله cala چاله، گویا منسوب به «چه» (=چاه)

چیکله chikela: قطره. منسوب به «چیک» (صدای افتادن قطره).

ج) «یخ» ( مصوت معلوم یاء + خای معجمه ). این پسوند پس از اسامی معنای شباهت دارد و صفت می سازد ؛ مانند:

-پتیخ pettikh: آشفته. ماننده به «پت» pat که در نیشابور نخ در هم پیچیده و مانند آن را گویند.

-تریخ terikh: راست ایستاده. گویا ماننده به «تیر» مقاله ادبی

-زرنیخ zernikh: بیمارگونه و زرد روی. گویا ماننده به «زر» با وساطت نون و قایه.

د) «او» ( مصوت الف + واو صامت ). این پسوند معنای شباهت دارد و پس از صفاتی می آید که بر عیب و نقصان دلالت می کند و صفتی دیگر می سازد ؛ مانند:

-شلاو shallav: شل گونه

-کراو karrav: کر گونه

-لنگاو langav: لنگ گونه مقاله ادبی

ه) «نا» ( نون + مصوت الف ). این پسوند پس از صفات می آید و اسم می سازد ؛ مانند:

-تنگنا tanguna: جای تنگ

-سوزنا suvzuna & sevzuna : سبزه عید

مقاله ادبی

لینک دانلود این مقاله به صورت کامل بعد از خرید قانونی نمایش داده می شود.

ادامه مطلب

راهنمای خرید:
  • لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.